عشق چیست و عاشقی چه ؟
در پاسخ به مرتضای عزیز
اي عزیز!
هر دم سلامت می کنم و آرزومند، که لحظه هایت با خوبی ها همراه
از عشق گفته بودی و شاید، از عاشقی پرسیده بودی و گفته بودی که
عشق ورزیدن به چه و چه گونه؟
نمی دانم، اما می دانم که عشق برای من رنگی دیگر یافته است،
طعمی دیگر، جوری دیگر، با نسیمی دیگر؛ شاید باور نکنی، اما باور بدار
که دیدن سیمای اندوه نوجوانی فقر زده، آن هم در جامعه ای این چنین،
تمام وجودم را، تار تار هستی ام در سیلاب اندوهی عمیق ـ سیلابی که از
آن خیزابه های بلند حرکت، پویایی و اندوه نشاطی عاشقانه و شوریده
بر می خیزد ـ فرا می گیرد و من یک باره بی تاب می شوم، دور بر می دارم و
بی خودانه عشق را، در خویش می یابم... .
ای عزیز!
عشق برای من رنگی دیگر یافته است، طعمی دیگر و ...و...
و زیستنی دیگر رقم زده است: شوریده حال، راه یافته و سرگردان،
اندوه زده اما پرتوان و...
و بر آنم بگویم، به تو ای عزیز! که روشنای دل ربای چشمی که مرا به
مسئولیت فرا می خواند، روشن تر از روشنی چشمی است که من را به
خویش می خواند؛ آه، راستی من چگونه ام؟!
مرتضای عزیز تو بگو!
نوشته ی دکتر ابوالقاسم رحیم