ما زنده ایم
ما زنده ایم؛
از این جمله ی کوتاه، از تو می خواهم، صمیمانه می خواهم، که
با شتاب درنگذری؛ اندکی درنگ، ای عزیز! اندکی تامل و لحظه ای کوتاه
فرو رفتن در ژرفای عمیق این جمله ی کوتاه.
ما زنده ایم
و درمی یابیم که زنده ایم؛ آیا در این، تردیدی است؟ هرگز.
آری، ما زنده ایم.
برآیند این دریافت، جز نمود و ظهور یک پرسش، پرسشی اساسی و بنیادین نباید باشد:
چگونه زنده بودن؟ آری، چگونه زنده بودن؟ خوب یا بد؟ درست یا نادرست؟
در روشنی ها یا در تیرگی ها، ظلمات یا نور، شفقت ها یا شقاوت ها،
مردم دوستی ها یا نامردمی ها، خوبی ها یا بدی ها؟
راستی کدام یک؟
راستی کدام یک را برگزینیم؟ کدام یک را؟
به سیمای رنج بران بنگر؛ به پاکی کودکانمان، به اندوه پنهان پدرانمان و
دغدغه های پیوسته ی مادرانمان و ... و ...
آری بنگر؛ آری بنگر و آن گاه، پاسخ ده؛ آن گاه.
ما نمی توانیم بد باشیم، نباید که... آری نباید که...
ما زنده ایم... من، تو، ما زنده ایم.
این را هرگز فراموش نکن؛ هرگز فراموش نکنیم؛ هرگز... ای عزیز!
نوشته ی دکتر ابوالقاسم رحیمی